فریرن: فراتر از پایان سفر انیمه ای خفن با قهرمانی به اسم فریرن است که خیلی رشد شخصیتی کرده و نویسندگیش هم خیلی خوبه. داستان از جایی شروع میشه که فریرن و رفقای الفش پادشاه شیطانو شکست میدن. فریرن که هزاران سال عمر داره باید با غم مرگ یکی از رفقایش، هیمیل، کنار بیاد. انیمه خیلی خوب زمینه سازی میکنه و به تدریج به مخاطب نشون میده که زندگی یک الف خیلی تنهاست. فریرن به دلیل عمر طولانیش، ناخواسته زمان صرف شده با رفقایش رو نادیده میگیره. اون تا بعد از مرگ هیمیل به اونچه داره پی نمیبره و قدر اون رو نمیدونه.
با پیشرفت داستان، فریرن خاطرات خوشایندش رو با هیمیل به یاد میاره و باید با احساسی که قبلاً تجربه نکرده است کنار بیاد: غم. این درک غم انگیز که زمانی که برای فریرن کاری از دستش برنمیاد، برای رشد اون ضروریه.
فریرنبا مرگ هیمل، عشقش، متوجه میشه که چقدر تنها بوده. اون هزاران سال زندگی کرده و هیچوقت به اندازهای که میخواسته با کسی نزدیک نشده. فریرناز این که فرصت رو از دست داده پشیمونه. اون تصمیم میگیره که با یه گروه جدید از ماجراجویان سفر کنه و این بار واقعاً باهاشون ارتباط برقرار کنه. فریرنبه زمان خودش با هیمل فکر میکنه و به این که اگه فقط علائم رو درست میخونده چه زندگیای میتونستن با هم داشته باشن. در فلشبکها، مشخص میشه که هیمل واقعاً عاشق فریرنبوده. اون همیشه تلاش میکرده بهترینها رو در فریرنبیاره و فقط خوشحالیش براش مهم بوده. هیمِل هرگز احساساتش رو به صراحت ابراز نمیکنه، اما تمام تلاشش رو میکنه تا فریرنرو به عنوان یک شریک رمانتیک ببینه. متاسفانه، فریرنمتوجه نمیشه که هیمِل عاشقشه. وقتی که هدفشون برای شکست دادن ارباب شیطان کامل میشه، اولین فکر فریرناینه که از همه دوستانش جدا بشه تا بیشتر باهاشون وقت بگذرونه. فریرننباید برای نابینایی نسبت به احساسات عاشقانه هیمِل سرزنش بشه. اون قرنها از غم و تنهایی گذشته. تنها کسی که فریرنواقعاً باهاش نزدیک بوده، استادش، فلامه بوده. رابطه مادر-دختر مانند اونا بلافاصله پس از این که فریرنکل روستای خودش رو در اثر حمله یک شیطان از دست میده، آغاز میشه. رفتار بسته فریرنبه دلیل تجربیات تلخش و سرنوشت دشوار زندگیش به عنوان یه الف قابل درک است. فریرندر سالهای جوانی خودش به غم و تنهایی راضی میشه و از دیگران جدا میشه.
وقتی که هیمِل، هیتر و آیزن به فریرنمراجعه میکنن، اون هیچ تمایلی نداره که به دنبال انتقام ارباب شیطان بره. این نشون میده که فریرنتا چه اندازه از خود راضی شده. هیمِل، به لطف کاریزما و دلسوزی واقعی خودش، کلمات مناسب رو برای الهام گرفتن از فریرنبرای پیوستن بهشون در این سفر پیدا میکنه. فریرننمیتونه از دیدن این که سفر یک دهه اونها خیلی کوتاه است صرف نظر کنه. طول عمر طولانی فریرنبه این معنیه که اون همون محدودیتهای زمانی رو که انسانها نگرانش هستن نداره. فریرنوقت خودش رو صرف فکر کردن به این که دوستان انسانش چقدر زود از دنیا خواهند رفت نمیکنه. هدف جدید فریرنپس از شکست ارباب شیطان متمرکز بر یافتن طلسمهای جدید است. این ماموریت جدید نیز بازتابی از پیوند فریرنبا هیمِل است، زیرا او عاشق بسیاری از طلسمهای فریرنبود. به طور متناقض، جهت جدید زندگی فریرنبا هیمِل مرتبط است و در نهایت به علایق او نزدیک میشود. فریرندر نهایت مسیری رو دنبال میکنه که همیشه در موردش دوست داشت، که منجر به یک لحظه تصفیه کننده برای جادوگر الف میشه.
فریرن: فراتر از پایان سفر داستانی تراژیک داره، اما انیمه این داستان رو از زاویه امیدوارکنندهتری نشون میده. فریرن متوجه میشه که هیممل عاشقش بوده و اون هم عاشق هیممل بوده، اما این درک چند دهه بعد از مرگ هیممل بهش میرسه. معمولاً چنین اتفاقی باعث میشه که یه شخصیت دچار فروپاشی عاطفی بشه، اما فریرن این اتفاق رو به یه روش خیلی متفاوتی پردازش میکنه. فریرن قطعاً از اینکه فرصت زندگی با عشق زندگیش رو از دست داده ناراحته، اما گریه نمیکنه. فریرن شخصیتی کنترلشدهای داره و حتی توی شرایط سخت هم احساساتش رو بروز نمیده. این موضوع یه نقطه ضعف محسوب میشه چون باعث میشه که فریرن با بقیه ارتباط برقرار کردنش سخت باشه، اما در عین حال یه نقطه قوت هم هست چون بهش این قدرت رو میده که در شرایط سخت دوام بیاره. فریرن بعد از از دست دادن مردم، استاد و قرنها انزوا، استقامت عاطفی و روانی زیادی پیدا کرده. اون حتی با وجود همه تراژدیهایی که براش اتفاق افتاده، هنوز قوی هست. واکنش ظریف فریرن به پشیمانیاش از از دست دادن هیممل کاملاً منطقیه و با موضوع کلی انیمه هم همخوانی داره. فریرن حتی بعد از از دست دادنهای باورنکردنی، زندگیش رو به بهترین شکل ادامه میده. شادی غمانگیز فریرن وقتی که موفق میشه عشق هیممل رو بپذیره نشون میده که اون هنوز هم هیممل رو دوست داره، حتی اگر خیلی دیر شده باشه. اون میفهمه که هیممل فقط میخواسته که فریرن خوشحال باشه. این یعنی که یه لحظه ناامیدی از جانب فریرن میتونست خواسته مردی رو که دوست داره زیر پا بذاره. فریرن از طریق اتفاقات انیمه باید با بزرگترین تراژدی خودش، یعنی پشیمانی، روبهرو بشه. بعد از هزاران سال انزوا و جدایی از بقیه، اون به این درک میرسه که زندگی به این شکل یه اشتباه بوده. خاطره عزیز هیممل این درک رو به فریرن میرسونه. هیممل چند دهه بعد از اینکه فریرن فهمید که چه میتونستن باشن، میمیره. فریرن برای نشون دادن استقامت عاطفی خودش و گرامیداشت عشق زندگیش، واکنشی شیرین و تلخی به این اتفاق داره. اون بدون شک از از دست دادن مکرر نزدیکترین همدم خودش ناراحته، اما میدونه که باید به جلو برود و از اشتباهات خودش درس بگیره تا به احترام هیممل شاد زندگی کنه. این واکنش بازتابی از شخصیت اساسی فریرن هست و همچنین نمایشی از بزرگترین قدرت اونه. این چرخش دلگرمکننده برای فریرن به داستان اصلی برمیگرده. فریرن شخصیتی هست که احساساتش بزرگترین قدرت اون هستن و همزمان به بدترین درگیریهای اون هم مرتبط هستن. فریرن ابتدا با غلبه بر غم خودش، که در بدترین حالت، عمیقترین پشیمانی اون هست، به چالش کشیده میشه. توانایی فریرن در غلبه بر این مانع اون رو به خودشیفتهترین شکل خودش تبدیل میکنه و یکی از لحظات مهم سریال هست.
جهت مشاهده این بخش لطفا وارد اکانت خود شوید.