نیمه اول، این هفته تو فریرن با سین خداحافظی می کنیم. شاید این کار عجیب به نظر بیاد که یه شخصیت جدید رو معرفی می کنن و بعد از چند قسمت می فرسنش بیرون. سین یه شفادهنده بود که حزب بهش نیاز داشت، ولی این دلیل نمی شد که فریرن انقدر وقت و تلاش برای متقاعد کردنش صرف کنه.
از اول، سین یه آینه برای فریرن بود. یه آدمی که خیلی شبیه فریرن قبل از ملاقات با هیمل بود. هر دوشون از اینکه فرصت انجام کاری رو که می خواستن از دست دادن، پشیمون بودن. ولی احساس می کردن دیگه خیلی دیر شده، حتی وقتی یه شانس مشابه دوباره ظاهر شد.
فریرن از هیمل خواست که اون رو از فونکشونش بیرون بکشه و زندگیش رو برای همیشه تغییر بده. ولی هیمل مدت هاست که مرده. حالا فقط فریرن باقی مونده. و در دنیایی بدون هیمل، اون مصمم است که جای اون رو بگیره. و بنابراین اون، بار ها و بار ها.
وقتی به کار می رسیم، بعید بود که سین برای مدت نامحدودی تو حزب بمونه. سه نفر دیگه از اول این رو می دونستن و قبول داشتن. به همین دلیل با رفتن سین همه اونا خوب هستن. اونا جستجوی خودشون رو دارن و اون خودش رو. برای مدتی هر دو همسو بودن. حالا اونا نیستند. ولی این به این معنا نیست که اونا تاثیر معناداری روی زندگی همدیگه نداشته اند. و کی می دونه، شاید در آینده دوباره با هم سفر کنند.
نیمه دوم، نیمه دوم اپیزود اولین قسمت مهم درام بین فردی رو نشون میده که بعد از خروج سین اتفاق میفته. و بدون میانجیگری سین، بر عهده دست اندرکاران اینه که سعی کنن همه چیز رو حل کنن.
مسئله اینه که، با وجود رفتارهای غیرمسئولانه مختلف جن جاودانه که اغلب باعث می شه فرن مراقب اون باشه، فریرن مادر دوم فرن هست. اونا از نه سالگی فرن با هم بودن. حالا فرن در آستانه بزرگسالی قرار داره و احساس می کنه فریرن با اون به عنوان یه کودک رفتار می کنه.این خیلی غیرطبیعی نیست. بچه ها می خوان در مقطعی از سوی والدینشون به عنوان بزرگسال دیده بشن، به خصوص در سال های نوجوانی. ولی همه چیز در این مورد با درک فریرن از زمان پیچیده تر می شه.
به طور منطقی، فریرن می دونه که فرن به زودی با معیارهای بیولوژیکی و فرهنگی انسان بالغ خواهد شد. ولی برای فریرن، مثل اینه که اون تنها چند وقت پیش فرن رو تو یه کودک خردسال ملاقات کرد. و در مقایسه با زندگی هزار ساله فریرن، فرن هرگز چیزی جز یه بچه نخواهد بود. برای فریرن سخته که اونچه رو احساس می کنه با چیزی که به طور منطقی می دونه تطبیق بده، اگرچه اون تلاش می کنه.
ولی جالب تر اینه که انگیزه دعوا این نبود که فریرن به عنوان کودکی با فرن رفتار کنه، حتی اگر فرن این طور درک می کرد. اون دست فرن رو بدون هیچ دلیل دیگری می گیره، مگر اینکه وقتی درد می کشی کسی با خودت باشه آرامش بخشه. و این چیزیه که اون از تجربه می دونه.
در حالی که او از زمان جوانی این کار رو با فرن انجام داده، اما به هیچ وجه این کار رو انجام نمیده زیرا فرن رو در کودکی می بینه. خوشبختانه، حتی بدون سین، فریرن از نظر اجتماعی بی دست و پا سرانجام می تونه این موضوع رو به شیوه ای صمیمانه و تاثیرگذار بیان کنه.
در کل، یک قسمت فوق العاده دیگه.
جهت مشاهده این بخش لطفا وارد اکانت خود شوید.