نقد و بررسی قسمت 14 انیمه Kusuriya no Hitorigoto: من نمیتونم دو تا مانگا رو از هم جدا کنم: "خاطرات یک عطار" و "فریرن". هر دو مانگا در دوران پس از نمایش Oshi قرار دارن و هر دو توی پاییز ۲۰۲۳ شروع شدن. فریرن همیشه یک قدم جلوتر از "خاطرات یک عطار" بوده. فروش مانگا، امتیازات جمعآوری، حتی رتبهبندی شخصی من. اما حالا که هر دو توی این مسیر جدید تغییرات دریایی قرار گرفتن، به نظرم داستان "خاطرات یک عطار" خیلی کمتر پیچیدهتر از فریرن هست.من فکر میکنم به همین دلیل ممکنه "خاطرات یک عطار" در نهایت از فریرن جلو بزنه، حداقل توی طول داستان فعلیشون.
زمستون شده و مائومائو توی خونه جدیدش توی محوطه بیرونی قصر مستقر شده. البته که متوجه شده این خونه گیاه دارویی نداره و خیلی دلش میخواد برگرده قصر عقب.
با ورود همسر خالص جدید، لولان، که اسمش از یه پادشاهی باستانی چین گرفته شده، فرصتی پیش میاد که رئیس قدیمی مائومائو ازش استفاده میکنه. گیوکویو از مائومائو میخواد که به همسر جدید آموزش بده و خودش هم خیلی خوشحاله که دوباره بانوی منتظرش رو میبینه. جالبه که لیهوا هم همینطوره. معلومه که مائومائو توی زمان با هم بودنشون تاثیر زیادی رویش گذاشته.
در نهایت یه مبلغی توافق میشه (گیوکویو یه سکه طلایی روی نقشه مائومائو میذاره تا صورت حساب رو پرداخت کنه) و مائومائو به قصر عقب میره.
به نظرم خیلی بامزهست که یه دختر باکره (حداقل تا جایی که ما میدونیم) قراره به همسرای امپراتور یاد بده چطوری مردا رو اغوا کنن و ازشون لذت ببرن. اما خب، مائومائو پیشینهی خاص خودش رو داره و خیلی هم خودآگاه نیست، حتی اگه خیلی هم حواسش هست که هیچ مردی، حتی یه خواجهی پیر مثل جینشی، از این رازاش سر در نیاره.
این موضوع یه کم برات سخته، لیشوو، اما بقیه به نظر میرسه ازش لذت میبرن. اما همسر جدید، لولان، خیلی بیتفاوت و ساکته. مائومائو خیلی خوبه توی خوندن آدمها، اما لولان براش مثل یه کتاب بستهست.
یه انفجار توی یه انبار، مائومائو رو توی خواب از جا میپرونه. مائومائو که دیگه به سیاست دربار خیلی حساس شده، کنجکاو میشه که ببینه چه خبره، ولی بعد تصمیم میگیره که درگیر نشه. (البته یه عامل دیگه هم هست: اینکه کک و مکهای مائومائو ممکنه از سرما یخ بزنن!)
یه هفته بعد، دوست مونوکلد مائومائو، که اسمش لاکان (کیریموتو تاکویا) هست، دوباره پیداش میشه. جینشی اسمش رو فاش میکنه. لاکان خیلی کنجکاو به نظر میرسه که ببینه این انفجار چطوری بوده، ولی من مطمئن نیستم که خودش باعثش شده باشه.
دوست قدیمی مائومائو، لیهوا، مسئول تحقیق در مورد این انفجار میشه. این یه موقعیت خوب برای لیهوا هست که یه ترفیع بگیره، چون خواستگاری از شاهزادهها خیلی هزینهبرداره. مائومائو توی حین انجام وظیفه با لیهوا برخورد میکنه. توی این مرحله، بدخلقی طبیعی مائومائو شروع میشه و دیگه نمیتونه جلوی خودش رو بگیره که مسائل رو بررسی نکنه.
طبیعیه که اگه لیهاکو اونجا باشه، به یه جور بازی کثیف مشکوک باشی. ولی به نظر میرسه که اون خیلی توی این کارا باهوش نیست، و مائومائو خیلی زود کنترل اوضاع رو به دست میگیره و خیلی زود به نتیجه میرسه.
انفجارهای ناشی از گرد و غبار غلات (مثل آرد) یه اتفاق خیلی واقعیه. توی یه کارخانه در گلاسکو سال 1872، 18 نفر توی یه انفجار کشته شدن. شش سال بعد، همین تعداد نفر توی یه انفجار دیگه توی یه آسیاب توی مینه سوتا کشته شدن.
باز هم، اینجا هم مائومائو با دانش خودش، یه کم خودشیفتهبازی میکنه. ولی تعهد اون به علم و روش علمی، قطعاً به جذابیت اون به عنوان یه شخصیت اضافه میکنه.
کاملاً واضحه که لولهای که مائومائو توی انبار پیدا میکنه باعث آتشسوزی شده. معلومه که این لوله مال یه انباردار ساده نیست. حالا مائومائو چه بخواد چه نخواد خیلی درگیر این قضیه شده، و آدم این حس رو داره که شاید بهتر بود ازش دوری میکرد. ولی Kusuriya no Hitorigoto در اصل یه سریال معماییه، و مائومائو یه آدم کنجکاوِ سیریناپذیره که انگار مثل پروانهها به شعله آتش میپره. اینجوری پیش میره، و تماشای این ماجرا همچنان خیلی جالبه.
جهت مشاهده این بخش لطفا وارد اکانت خود شوید.